یه روز من و داداش کوچیکه(دهه هشتادی) خونه تنها بودیم.داشتیم ناهار میخوردیم یه دفعه عقب نشست دستاشو رو به آسمون بلند کرد گفت:
خدایا! ما که سیر شدیم گشنه ها رو (منظورش من بودم) اگه سیر میشن سیر کن اگه نمیشن بنداز تو دریا لااقل ماهی ها سیر شن!
فقط نیگاش کردم!
باز برگشته میگه...
آخرین ارسال های انجمن
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
تصاویر باورنکردنی از مسافران قطار در هند | 0 | 245 | javadth |
«شهر آبی» حیرت انگیز مراکش با معماری اسپانیایی | 0 | 232 | javadth |
20 آبشار دیدنی جهان +عكس | 0 | 216 | javadth |
امکانات کم و بخش قوانین خالی . . . | 1 | 345 | 98jok |
سئو سایت , وبلاگ شما عزیزان با قیمتی عالی !! (با قابلیت بازگشت وجه) | 0 | 254 | linkyou |
^ چــــــتــــــروم کـــــاربـــــران 98 جـــــــوکــــ (1) ^ | 23 | 801 | linkyou |
مشاور مرسدس بنز و پورشه در ایران | 0 | 310 | amirhossein123 |
شکست غیرمنتظره آرسنال مقابل وستهام | 0 | 261 | amirhossein123 |