loading...
98جوک| سایت تفریحی و سرگرمی
آخرین ارسال های انجمن
ArminTak بازدید : 199 سه شنبه 13 مرداد 1394 نظرات (0)

داستان ضرب المثل های ایرانی ،ضرب المثل

 

شخص ساده‌لوحي مكرر شنيده بود كه خداوند متعال ضامن رزق بندگان است و به هر موجودي روزي رسان است. به همين خاطر به اين فكر افتاد كه به گوشه مسجدي برود و مشغول عبادت شود و از خداوند روزي خود را بگيرد. به اين قصد يك روز از سر صبح به مسجد رفت و مشغول عبادت شد همين كه ظهر شد از خداوند طلب ناهار كرد. هرچه به انتظار نشست برايش ناهاري نرسيد تا اينكه شام شد و او باز از خدا طلب خوراكي براي شام كرد و چشم به راه ماند.

 

چند ساعتي از شب گذشته درويشي وارد مسجد شد و در پاي ستوني نشست و شمعي روشن كرد و از «دوپله» خود قدري خورش و چلو و نان بيرون آورد و شروع كرد به خوردن.

 

مردك كه از صبح با شكم گرسنه از خدا طلب روزي كرده بود و در تاريكي و به حسرت به خوراك درويش چشم دوخته بود، ديد درويش نيمي از غذا را خورد و عنقريب باقيش را هم مي‌خورد بي‌اختيار سرفه‌اي كرد. درويش كه صداي سرفه را شنيد گفت: «هركه هستي بفرما پيش» مرد بينوا كه از گرسنگي داشت مي‌لرزيد پيش آمد و بر سر سفره درويش نشست و مشغول خوردن شد وقتي سير شد درويش شرح حالش را پرسيد و آن مرد هم حكايت خودش را تعريف كرد. درويش به آن مرد گفت: «فكر كن اگر تو سرفه نكرده بودي من از كجا مي‌دانستم كه تو اينجايي تا به تو تعارف كنم و تو هم به روزي خودت برسي؟

شكي نيست كه خدا روزي رسان است اما يك سرفه ای هم بايد كرد!»

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 348
  • کل نظرات : 39
  • افراد آنلاین : 61
  • تعداد اعضا : 61
  • آی پی امروز : 179
  • آی پی دیروز : 22
  • بازدید امروز : 277
  • باردید دیروز : 24
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,659
  • بازدید ماه : 1,659
  • بازدید سال : 42,929
  • بازدید کلی : 619,615