loading...
98جوک| سایت تفریحی و سرگرمی
آخرین ارسال های انجمن
ArminTak بازدید : 183 جمعه 19 تیر 1394 نظرات (0)

داستان بازگو کردن راز دوست و دزدیده شدن کیسه پولها 

در یک دهکده ای دور افتاده دو تا دوست زندگی می کردند. یکی از اونها جانسون و دیگری پیتر بود. این دو تا از کودکی با هم بزرگ شده بودند. آنقدر این دو دوست رابطه خوبی با هم داشتند که نصف اهالی دهکده فکر می کردند که ِاین دو نفر با هم برادرند. با این حال که هیچ شباهتی به هم نداشتند. اما این حرف اهالی نشان از اوج محبتی بود که بین این دو نفر وجود داشت.

 

ArminTak بازدید : 241 شنبه 06 تیر 1394 نظرات (0)

چند روز پیش، "یولیا واسیلی اونا" پرستار بچه‌هایم را به اتاقم دعوت کردم تا با او تسویه حساب کنم.
به او گفتم: - بنشینید یولیا.می‌دانم که دست و بالتان خالی است، اما رو در بایستی دارید و به زبان نمی‌آورید. ببینید، ما توافق کردیم که ماهی سی روبل به شما بدهم. این طور نیست؟
-
چهل روبل.

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 348
  • کل نظرات : 39
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 61
  • آی پی امروز : 62
  • آی پی دیروز : 31
  • بازدید امروز : 105
  • باردید دیروز : 50
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 271
  • بازدید ماه : 2,595
  • بازدید سال : 43,865
  • بازدید کلی : 620,551