پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ا
ازدواج کردم…ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم
سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود…اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به
وضوح حس می کردیم
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
تصاویر باورنکردنی از مسافران قطار در هند | 0 | 245 | javadth |
«شهر آبی» حیرت انگیز مراکش با معماری اسپانیایی | 0 | 232 | javadth |
20 آبشار دیدنی جهان +عكس | 0 | 216 | javadth |
امکانات کم و بخش قوانین خالی . . . | 1 | 344 | 98jok |
سئو سایت , وبلاگ شما عزیزان با قیمتی عالی !! (با قابلیت بازگشت وجه) | 0 | 254 | linkyou |
^ چــــــتــــــروم کـــــاربـــــران 98 جـــــــوکــــ (1) ^ | 23 | 790 | linkyou |
مشاور مرسدس بنز و پورشه در ایران | 0 | 310 | amirhossein123 |
شکست غیرمنتظره آرسنال مقابل وستهام | 0 | 261 | amirhossein123 |
سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود…اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به
وضوح حس می کردیم
آن شب وقتی به خانه رسیدم دیدم همسرم مشغول آماده کردن شام است. دستش را گرفتم و گفتم “باید راجع به موضوعی باهات صحبت کنم”. او هم آرام نشست و منتظر شنیدن حرفهای من شد. دوباره سایه رنجش و غم را در چشماش دیدم. اصلاً نمیدانستم چه طور باید به او بگویم، انگار دهنم باز نمیشد.
هرطور بود باید به او میگفتم و راجع به چیزی که ذهنم را مشغول کرده بود، با او صحبت میکردم. موضوع اصلی این بود که میخواستم . . .