loading...
98جوک| سایت تفریحی و سرگرمی
آخرین ارسال های انجمن
ArminTak بازدید : 109 شنبه 27 تیر 1394 نظرات (0)

  صاحب دلی برای اقامۀ نماز به مسجدی رفت. نمازگزاران او را شناختند و خواستند که پس از نماز، بر منبر رود و آن ها را پند گوید. او نیز پذیرفت.


نماز جماعت تمام شد. چشم ها همه به سوی او بود. مردِ صاحب دل برخاست و بر پلۀ نخست منبر نشست.


بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود. آنگاه خطاب به جماعت گفت:”مردم! هرکس از شما که می داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مُرد، برخیزد.”


کسی برنخاست.


گفت:”حالا هرکس از شما که خود را آماده مرگ کرده است، برخیزد.”


باز کسی برنخاست!


سری به نشانۀ تاسف تکان داد و گفت:”شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید، اما برای رفتن نیز آماده نیستید!”

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 348
  • کل نظرات : 39
  • افراد آنلاین : 71
  • تعداد اعضا : 61
  • آی پی امروز : 266
  • آی پی دیروز : 22
  • بازدید امروز : 524
  • باردید دیروز : 24
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,906
  • بازدید ماه : 1,906
  • بازدید سال : 43,176
  • بازدید کلی : 619,862